هر دمم، چهره به خون مژه، تر می گردد


حالم از عشق تو، هر روز، بتر می گردد

بر مگرد از من و گر زانکه تو بر می گردی


دین و دنیا و سعادت، همه، بر می گردد

روی، پنهان مکن از من، که پری رویان را


کار حسن، از نظر اهل نظر، می گردد

فکر، در راه هوای تو، ز پا می افتد


عقل، در کوی خیال تو، به سر می گردد

رحم کن بر دلم ای ماه، که از آه دلم


خانه ماه فلک، زیر و زبر می گردد

آب و سنگم همه بردی و کنون دیده من


آسیایی است که بر خون جگر می گردد

تا کجا باد صبا، بوی تو در یوزه کند


روز و شب بی سروپا بر همه در می گردد

تیغ از دست تو عمر ابدی، می بخشد


زهر بر یاد تو، جلاب و شکر می گردد

رفت بر بوک و مگر عمر تو سلمان چه کنم


کار دنیا همه، بر بوک و مگر می گردد